کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید محمدی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ای مـادر بهشت تو را غصه‌ها شکست            هر بار بی‌قـراری زینب تو را شکست

بر سر گرفت چادر زهرا؛ سکوت کرد            آهی کشید و بغض لبت بی‌هوا شکست


هر بار یاد فـاطـمه کردی دلت شکست            وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست

ای هـم‌نـفـس‌تـریـنِ عـلـی بعـد فـاطـمـه            قـلبت میان غربت یک ماجـرا شکست

پیـشانی‌ات که گـنبد محراب را شکافت            وقت هـجـوم تـیغ به شیـر خـدا شکست

ده سال پـیـر قـصـۀ اشک حـسن شـدی            از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست

وقتی حسین رانده شده از شهر مادریش            بـاید نـوشت حـرمـت آل عـبـا شکـست

عــبــاس شـد ســتــاره دنـبــالــه‌دار تـو            تا کـربـلا رسـید، و در کـربلا شکـست

یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین            ای مادر بهشت تو را غصه‌ها شکست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای همسر سردار جهـان، مـادر عباس            وی دامـن تـو مهـد ادب‌ پـرور عـباس

در بیت عـلـی آمده! هـمسنگـر عـباس            خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس


اُم‌الــشــهـــدا، فــاطــمــۀ دوم حــیــدر

هـم فـاطـمـۀ دوم و هـم زیـنـب دیـگـر

تو چـشـمۀ فیـض از نـفـس پنج امامی            تو فـاطـمـۀ بـیـت شـه عـرش‌ مـقـامـی

تو هـمـسر تنهـا وصـی خـیـرالانـامـی            تـو مـادر والا گـهــر خـون و قـیـامـی

جـوشـد ادب و فـضـل ز آیـات کلامت

پیـوسته ز هـفـتاد و دو تن باد سلامت

شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد            زینب که بود عصمت داور به تو نازد

تـا روز جـزا آل پـیـمـبـر بـه تـو نـازد            عباس تو در عرصۀ محشر به تو نازد

کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان

یک روزه دهد چار پسر در ره جانان؟

ای سوخـته در شعلـۀ مـصباح هـدایت            ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت

خـشنـود ز رفـتـار تـو زهـرای ولایت            جان هـمـه خـوبـان جهـان بـاد فـدایت!

با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی

کـردی به بنـی‌فـاطمـه اظهـار کـنیزی

عون تـو شـده در صف عاشور فدایی            عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی

تا دادن جـان، جـعـفـر تـو بـود ولایـی            عـباس تو از روز ازل کـرب‌وبـلایـی

چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی

گـشتـنـد عزیزان تو هر چار، حـسینی

تـو اُم‌ِّ بـنـیـنـی نــه! تـو اُم‌ُّ الـشـهــدایـی            پیـوسـته به ثاراللَه و از خویش جـدایی

دلـبــاخــتـۀ جــلـوۀ مــصـبـاح هُــدایـی            بیش از پسران گـریه کنِ خون خدایی

ای بوسۀ خورشید به خـاک کف پایت

حق است کند فـاطمه پیـوسـته دعـایت

دادی بـه ره شمـس ولا چـار قـمـر را            دور پسـر فـاطـمـه گـردانـده پـسـر را

در ماتم‌شان ریخته بس اشک بصر را            آتـش زده از گـریـه دل اهـل‌ نـظـر را

از بس که در امواج بـلا یـار حـسینی

بـا داغ پـسـرهـات عــزادار حـسـیـنـی

یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی            چون فاطمه یا فاطمه از غصه خمیدی

بر گرد همان چار مـزاری که کشیدی            از داغ حسین‌بـن ‌علـی جـامـه دریـدی

با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود

چشمت به حسین‌بن‌علی اشک‌فشان بود

بـا داغ چـهـار اختــر تـابـنـده جـبـینت            گـفـتـی کــه نخـوانـنـد دگـر ام‌بـنـیـنـت

آتش نـزند کـس به دل زار و حـزینت            ای لـشکـر مـاتم به یسـار و به یـمینت

خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی

تـا جـان بـه سـر گـریۀ پیـوسته نهادی

روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود            تابـوت تـو بر دوش عزیـزان خدا بود

با داغ تو خـون بر جگر اهـل ولا بود            عبـاس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟

ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود

از جعفر و عثمان عزیزت خبری بود

ای قـبلۀ دل تربت بی‌شمـع و چـراغت            ای داغ پس از داغ دوباره روی داغت

ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت            باشـد کـه بـیایـم بـه مدیـنه به سراغـت

با آن که شدم زائر بی‌صبر و قـرارت

نگذاشت عـدو گـل بـفـشانم به مزارت

یا فاطمه خـون دلم از دیده روان است            قبر تو عیان است عیان است عیان است

چشم همه بر تربت پاکت نگران است            آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟

از اشک، مگـر خاک بـقـیع تو بـشویم

آن تـربت پـنهـان شده را بـلکه بجـویم

هرچـند که خـون جـگـرت بود روانـه            دیـگـر بـدنـت دفــن نـگـردیـد شـبـانـه

بر بـازوی و پـهـلـوت نـدیـدنـد نـشـانه            ای کـوه غـم چـار جـوانت روی شـانه

بر «میثم» دل‌ سوخته کن اشک، عنایت

تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن رضوانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی            معمای ادب را با همین ابیات حل کردی

رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو            میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی


فرستادی به قربانگـاه اسماعـیل‌هایت را            همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند            تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی

چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را            درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی

رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد            به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی

: امتیاز

زبانحال حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها با فرزندش حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

جز او بقـیع زائر خـلـوت‌نـشین نداشت           در کوچه‌باغ مرثیه‌ها خوشه‌چین نداشت

نـجـوای غـمـگـنـانۀ این مـادر صبـور           تأثـیر، کـمـتر از نـفـس آتـشـین نداشت


جز چشم او که چشمهٔ احساس شد، کسی           یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت

با آن‌که خفته بود به خون، باغ لاله‌اش           از شکوه کمترین اثری بر جبین نداشت

بعد از به دل نـشاندن داغ چهـار سـرو           دلـبـسـتـگی به واژهٔ اُم‌الـبـنـیـن نـداشت

می‌گـفت ای دلاور نـسـتوه! ای رشـید!           خورشید نیز صبر و رضا بیش از این نداشت

عـبــاس مـن! کـه لالـهٔ عـبـاسـی مـنـی           ای کاش دل به داغ فراقت یقین نداشت

ای ساقی حرم که عـطش تـشنهٔ تو بود           ساقی به جز تو سلسلهٔ «یا و سین» نداشت

عباس من! شـنـیده‌ام افـتـاده‌ای از اسب           تاب تحمل تو مگر صدر زین نداشت؟

والله، بـعـد زمـزمـهٔ «اِن قـطـعـتـمـوا»           چشم تو اعـتنا به یـسار و یمین نداشت

تا موج نخل‌ها ز حضورت به هم نخورد           دریای غیرت این همه اوج و طنین نداشت

تو، مـاه من نه؛ مـاه بـنی‌هـاشـمی ولی           پیـشـانی بلـنـد تو این قـدر چـین نداشت

وقتی حسین بر سرت آمد، که یک نظر           چـشم تو تـاب دیـدن آن نـازنین نداشت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد مهدوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در لابـلای بـغـض این کوی و گذرها            پـیچـیـده ذکر "وا حـسـینا" در سحرها

انگـار در یک گـوشه از تنهـایی خود            روضه گرفـته حضرت "ام القـمـر"ها


یک فاطمه وقتی دوباره روضه خوان است            پُر می‌شود از عطر یاس این دور و برها

دارد بـه دل داغ تــمــام نــیــزه‌هــا را            داغ عــلـی‌هـای قــبـیـلـه، داغ ســرهـا

داغـی نــشـسـتـه مــادرانــه بـر دل او            داغـی که می‌مـانـد همیشه بر جگـرها

جمع مـصیـبـاتی که او دیـده‌ست یعنی            "ام الـبـنـیـن" شـهـر مـنـهـای پـسـرهـا

"وَیـلی عَـلی شِـبـلی" عزیز قلب مادر            شـیـرم حـلالت سـاقی بی‌ بـال و پـرها

عباس جان، زینب برایم روضه خوانده            از کـربـلا، از علقـمه، از "إِنْکَسَر"ها

آه از غـریـبـی ربـاب و گـریـه‌هـایـش            در لابـلای بغـض این کـوی و گذرها

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بار دیگر قافیه "یا فاطمه جان" می‌شود            شاد از آنم طبع شعرم خرج جانان می‌شود

با نگاه لطف تو من صاحب دیوان شدم            شاعری غافل شود از تو، پشیمان می‌شود


چهرۀ زهـرایی‌ات همواره ثابت می‌کند            هر که "زهرایی" شود خورشید تابان می‌شود

یا ابوالفـضلی بگو تا که بـبـیند عـالـمی            ارمنی در روضه‌های تو مسلمان می‌شود

مادر باب الحوائج ! خانه‌ات دارالشفاست            درد هر کس که دخیل آورده درمان می‌شود

آب کردی قلب سنگی را میان نوحه‌ات            دشمنت هم پای این مرثیه گریان می‌شود

پا به پای نـالۀ جانـسوز هر روز رباب            فکر و ذکرت مشک آب و کام عطشان می‌شود

مـادر عـبـاس‌هـای بـی‌نـظـیـر عـالـمـی            یک نفر از نسل تو "عباس دوران" می‌شود

: امتیاز

زبانحال حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

به زخم زخم تنت گریه می‌کنم هر شب            برای پـیـرهـنت گـریه می‌کـنم هر شب

شبیهِ سرخیِ خـورشـیدِ آسـمانِ غـروب            به دست و پا زدنت گریه می‌کنم هر شب


به خـشـکیِ لبِ مثـل کـویـرت آقا جـان            به خشکی دهـنت گریه می‌کنم هر شب

به لحظه‌ای که تنت را گذاشت بین حصیر            به بـوریـا شـدنت گریه می‌کنم هر شب

اگر شود ز دو دیده دوباره خون جاری            به زخم زخم تنت گریه می‌کنم هر شب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد روایی است زیرا شهادت سیدالشهدا علیه السلام در عصر روز دهم محرم بوده است و در روز 12 محرم توسط قبیله بنی اسد و امام سجاد به خاک سپرده شد لذا حداکثر زمانی که میتوان گفت بدن مطهر امام بر روی خاک کربلا ماندند دو شب و سه روز بوده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

به پیکری که سه شب روی ریگ صحرا ماند            به جسم بی‌کـفنت گریه می‌کنم هر شب

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدحسن رستگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

هر کس دلش با مرتضی عمری عجین باشد            جای تعجب نیست باید این‌چـنین باشد

عاشق در این درگاه گردد عارف باالله            وقتی که زانوی ادب روی زمین باشد


مـن حـتـم دارم خـاتـم انـگـشـتر او را            نام عـلیِ مـرتـضی نـقـش نگـین باشد

نامش اگر شد فاطمه پس حکمتی دارد            او جای زهـرا آمده مـسنـد نـشین باشد

وقتی قمر دور سر خورشید می‌چرخد            باید که دسـتـان خـدا در آسـتـیـن باشد

اُمُّ الادب، اُمُّ الادب، اُمُّ الادب بی شک            اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین باشد

جز او چه کس باید که بعد از کربلا عمری            سنگ صبور رنج زین العابدین باشد؟!

من سر فرود آورده‌ام در پیش این بانو            راز سرافـرازی من قـطعاً همین باشد

شاید دلیل اینکه مهدی تشنۀ یاری‌ست            تـنـهـا نــبــود اُمِّ ســقــا آفـریـن بــاشـد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از نـام خـود گـذشـت برای دل حـسین           گـفت این کـنـیـز بـاد فـدای دل حـسین

پـروانـه بـود دور قـد زیـنب و حـسـن           شمعی شد و چکـید به پـای دل حسین


سرمایه‌اش چه بود؟ ابالفضلی از ادب           عـبـاس را چه کـرد؟ بهـای دل حسین

اُمُّ البـنـیـنِ بعد پـسـرهـا چـگـونه بود؟           ابری که گریه شد به هوای دل حسین

اُمُّ البنین نه، راضیه او را بخوان که بود           راضی به کربلا به رضای دل حسین

پای غـم‌ حـسـین فـدا شـد تـمـام عـمـر           بوده است او هم از شهدای دل حسین

: امتیاز

مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : جواد هاشمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

روزگاران همه را در شب یلـدا ماندیم            در تب حـسرت و در تاب تـمـنّا ماندیم

تا شـنـیـدیم تویی مـنـجی و خواهی آمد            به مـناجات نـشـسـتیم و به نجوا مانـدیم


بر سـر جـادّه، سـجـّادۀ صبـر افـکـندیم            چشم بر کعـبۀ موعود به صحرا ماندیم

با دعـا بر تو هـمه‌روزه نـمـازی داریم            روی بر قـبـلۀ رویت به مـصلّا مانـدیم

«رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد            ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم»

تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور            ما هـمانـیم که در غـیبت کـبری ماندیم

عجب این نیست شکـیـبایی‌مان را ببرد            عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم

در فـراق تو دریغا! که غزل کم گـفتیم            وَ اگر هم که سرودیم، در آن وا ماندیم

واژه‌ها در صف توصیف شما مانده و ما            آه! از قــافــلـۀ قــافـیـه‌هـا جـا مــانـدیـم

: امتیاز

مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیدهاشم وفایی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای شب هجران رویت، شام یلدای همه            کی شود روشن ز نورت صبح فردای همه

گرکه مشغـول دعا هستیم باور کرده‌ایم            برحقیقت می‌رسد یک روز رؤیای همه


آفـتــاب عـالـم‌آرای هـمـه هـسـتـی! بـیـا            بی فروغ تو چه تاریک است شب‌های همه

صبح رستاخیز ما روز ظهور روی توست            می‌شود احـیـا دل ما، ای مسـیحای همه

هیچ فـرقی نیـست در بین گـدا و اغـنـیا            ساحـت قـدسـی تو باشـد پـذیـرای هـمـه

همره اشک «وفایی» درشب تار فراق            اشک حسرت می‌چکد بر روی سیمای همه

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : قصیده

علی که بی‌گل رویش، جهان قوام نداشت            بـدون پـرتـو او، روشـنی دوام نداشت

اگر به حرمت این خانه‌زاد کعـبه نبود            سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت


سوادِ چـشـم عـلی را، اگر نمی‌بـوسـید            به راستی حَجَـرُالاَسـوَد استلام نداشت

قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا            وجود هیچ‌کس این‌قدر فیض عام نداشت

عـلی، مـقـیـم حـرم‌خـانۀ صبـوری بود            که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت

اگر چه دست کریـمـش پـنـاه مردم بود            و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت

چـشـیده بود عـلی، طعـم تـنگـدستی را            که غیر نان و نمک سفره‌اش طعام نداشت

اگرچه بود زره، بر تن عـلی بی‌پـشت            اگرچه تـیغـۀ شـمـشیر او، نیـام نداشت

به بردباری این بت‌شکن، مدینه گریست            که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت

اگـرچه بـاز نکـردنـد لب به پـاسـخ او            عـلی، مضایـقه از گـفـتن سلام نداشت

عـلی، عـدالتِ مظلـوم بود و تنهـا ماند            دریغ، امّت او شـرم از آن امام نداشت

به بـاغ وحی جـسارت نمـود گـلچـینی            که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت

شکست حرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی            که قدر و قُرب کم از مسجدالحرام نداشت

شـدنـد آتـش و پـروانـه آشـنــا، روزی            که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت

کسی وصـیّت او را نخـوانـد یا نـشنـید            که آفـرین به بـلـنـدای آن پـیـام نداشت

تو آرزوی عـلی بودی ای گل یـاسین!            دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت

حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی            که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت

در آن فضای غم‌انگیز فضّه شاهد بود            که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت

چرا کـنار تو، نشکـفـته پرپرش کردند            مگـر شکـوفـۀ آن باغ احـترام نداشت؟

«شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید            «نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت»

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

صبح سپید سر زد و خورشید خاورش            گـیـتی سیاه‌جـامه فرو ریخت از برش

از تیرگی حکومت خود باز پس گرفت            فـرمـانـروای نـور و سـپـاه مـظـفـرش


با آن جلال، سجده به خاک مدیـنه برد            شهـری که بود خـانۀ دخـت پیـمـبـرش

آن بیت کوچکی که ز هستی بزرگ‌تر            آن خانۀ گـلـین که همه خـلق بر درش

مـمـدوحـۀ مـحـمـد و مـحـبـوبـۀ خدای            کـز کـبـریـا رسـیــده درود مـکــررش

آوای وحی می‌رسد از صحن خانه‌اش            بوی بهشت می‌رسد از خاک معـبرش

پـا می‌نهـد گـرسنه به محـراب بـنـدگی            آن کو رسد طعـام بـهـشـتی ز داورش

این است کوثری که خدا داد بر رسول            دشمن چه غم که خواند در آن روز، ابترش

دشمن گرفته بود کمین در خط رسول            فکـر هـزار فـتـنه نهـان بود در سرش

می‌خواست بعد مرگ پیمبر شود خموش            آن جـاودانْ چـراغِ هـمـیـشـه مـنورش

غـافـل از آن‌که بعد پـدر می‌کـند قـیـام            بـر دفـع کـفـر، دخـتـر اسـلام‌پَـروَرَش

غافل از آن‌که فـاطـمه بر دفع دشمنان            صحرا و شهر و مسجد و خانه‌ست سنگرش

از مسجـد مدیـنه تو گـویی رسد هنوز            آوای خـطبه، بلکه اِلی صبح محشرش

مسجد، شراره از در و دیوار برکشید            شد داغ‌دیده دخـت نـبی، تا سخـنورش

با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان            یک تن نداد پـاسـخ او غیر شـوهـرش

آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت            باللَه نبـود هـیـچ‌کـس این‌گـونه بـاورش

نفرین بر آن سکوت که در موج فتنه‌ها            طغیان و ظلم و جور، عَلَم شد برابرش

نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود،            اسـلام هر چه آمـده امـروز بر سـرش

بـاللَه اگـر قــیــام نـمـی‌کـرد فــاطــمــه            نامی نبود ز احمد و فرقـان و داورش

دین نـبی به هـمـت زهـرا دوام یـافـت            نقـش بر آب، نـقـشۀ خـصم ستمگـرش

خورشید عمر او به جوانی غروب کرد            پـوشـیـده شد به خاک عـذار مـنـورّش

در هر دلی مزاری از آن آل عصمت است            پیدا اگـرچه نیست نـشـانی ز مـنـبرش

مـردانـه راه فـاطـمه بـایـد گـرفت کو،            تا پای مرگ کرد حـمایت ز رهـبرش

بس راز نـانـوشـته بـماند ز غـصه‌اش            گـیـرم شوند جـمـله سـمـاوات دفـترش

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـطـر تن پـیـمـبـر از این خانه می‌رود            بال مـلـک معـطـر از این خانه می‌رود

از اینکه مهـر مـادر من آب بـوده است            هر چشمی آمده، تَر از این خانه می‌رود


وقـتـی در آخـریـن نـفـسـش آه می‌کـشـد            یک آسمان کـبـوتر از این خانه می‌رود

حیف از گلی که خانه‌نشینی نصیب اوست            حیف از گلی که پرپر از این خانه می‌رود

دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشـست            دیدی چه زود مادر از این خانه می‌رود

هر جا که می‌روی برو ای دل ولی بدان            راه بـهـشـت آخـر از این خـانـه می‌رود

: امتیاز

افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا

شاعر : نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : 0

با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند

لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد

    https://eitaa.com/astanevesal

 


: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

دلـم را بـه بـزم مـحـبـت کـشـیـدی            دوبـاره مـرا پـای صحـبت کشیدی

گــنـاه مـرا دیـدی و گـریـه کـردی            عـزیزم بـمـیرم خـجـالـت کـشـیدی


اگرچه یکی غـصه‌ات را نخـورده            تو جـای هتمه، آهِ حـسـرت کشیدی

نـشد خـانـه‌ام، خـیـمـه‌گـاه تو بـاشد            ز نا اهـلی‌ام، درد غـربت کـشیدی

شـنـیدی که دلـتـنگ شهر حـسـیـنم            لب تـشـنـه‌ام را به تـربت کـشـیدی

اگـر روضـه دارم دعـای تـو بوده            اگر فـاطـمی‌ام، تو زحـمت کشیدی

سحر در کـنـار مـزارش نـشـسـتی            به اینجا مـسـیـر زیـارت کـشـیـدی

سـلام ای گـل پـرپـر خـانـه مـادر!            چرا پوشیه روی صورت کشیدی؟

دم کـوچـه افـتـاده بـودی و گـفـتـی            عـلی را چرا پـای بـیعـت کـشیدی

اگرچه لگـد خوردی از حال رفتی            کـنارش نـفـس‌های راحـت کشیدی

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای مـرهـم شـرار جـگـر یابن فـاطـمه            بر شـام تـارِ شیـعـه سحـر یابن فاطمه

هر جمعه در هوای ظهور تو مانده‌ایم            امـّا نـیـامـد از تـو خـبـر یابن فـاطـمـه


حق را شکست داده سـپاهِ نفـاق و ظلم            کی می‌رسد زمـان ظَـفـَر یا بن فاطـمه

از دستِ ما مـقـیم بیابان شدی، ببخـش            بـرگـرد بـین شـیـعه دگر یـابن فـاطمه

در پشت درب خانه تو را می‌زند صدا            با سـوز و آه و دیـدۀ تـر یا بن فـاطـمه

بـیـن گـدازه‌هـای درِ نـیـمـه ســوخـتـه            بر سیـنه‌اش نشـسـته شرر یابن فاطمه

روی ضـریحِ سـیـنـۀ او، مـیخ داغِ در            از خود به جا نـهـاده اثـر یابن فـاطمه

او شـد سـپـر بـرای عـلـی و بـرای او            محسن شده ست همچو سپر یابن فاطمه

بشکـسته است شاخۀ طـوبا و از برش            روی زمین فـتـاده ثـمـر یـابن فـاطـمه

با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا            ای مـرهـم شـرار جـگـر یابن فـاطـمه

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

روی ضـریحِ سـیـنـۀ او، مـیخ داغِ در            از خود به جا نـهـاده اثـر یابن فـاطمه

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سخـت است پایان شب هجـران نباشی            پـایــان رنـج کـهـنــۀ انـســان نـبـاشـی

ای یـوسف گـم گـشـتۀ این شهـر تا کِی            مردم بیـایـند و تو در کـنعـان نباشی؟!


ما را به خـیر تو امـیدی هـست بـسیار            شرّ می‌شود خیری که تو در آن نباشی

نوح از نفَـس می‌افـتد و گم می‌کند راه            طوفـان که راه افتاد، کـشتی‌بان نباشی

حبس ابَـد خـواهـیم خـورد آقا، اگر که            راه نـجـات مـا از این زنـدان نـبـاشـی

خـورشـید نـا‌پـیـدای پـشت ابـر غـیـبت            ای‌کاش می‌شد این‌هـمه پـنهـان نبـاشی

تنهـایی‌ام را با تو قسمت کردم و بس!            چـیزی نـدارم که تو در جریان نباشی

یادش بخیر آن نـدبـۀ کافی که می‌گفت            تا کی دوای درد بـی‌درمـان نـبـاشی؟!

می‌گفت این خـانه عـزیزم خانۀ توست            حـیف است در مـهـدیّـۀ تهـران نباشی

اصلاً غـلط گـفتم تو هستی، کور مائیم            امکان ندارد گـوشه‌ای مهـمـان نبـاشی

امـکـان نـدارد روضۀ زهـرا بخـوانـند            تـو گـرم ذکـر آه مــادر جـان نـبـاشـی

حیّ علی خـیرالعـمَل می‌خـواند، زهرا            در هر نمازش العَجل می‌خواند، زهرا

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دل اهلِ قـلم، انگـیـزۀ تـقـریر نیست            قـصّۀ تـنهـایـی مـا قـابـل تحـریر نیست

داغ دوری یا غم کوری، چه فرقی می‌کند؟!            در دلِ قُرصِ زلیخا، ترسی از تقدیر نیست


در مسیر عاشقی طعنه شنیدن، لازم است            راه وصل دوست غیر از جادۀ تحقیر نیست

آیـنه در آیـنه، آدیـنـه‌هـا طـی می‌شـونـد            عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست

آه؛ یعـنی سخـت دلـتـنـگـم برای دیـدنت            نالۀ عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست

از دل این گریه‌کردن‌ها، تقرب می‌رسد            خونِ‌دل خوردن به قَصدِ قُرب، بی‌تأثیر نیست

بی‌نیازی در حقیقت چارۀ بیچارگی‌ست            هر کسی با فقر خود خو کرده، بی‌تدبیر نیست

قهرِ تو تنها برای کُـشـتن ما کافی است            ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست

با همین قـد خمم، بار غـمت را می‌کِشم            تا بـبـیـنی نـوکـر آوارۀ تو، پـیـر نیـست

تا خودت پاکم نکردی، خواهشاً خاکم نکن            گرچه این آلوده‌دامن لایقِ تطهیر نیست

زود می‌مـیرم اگر بین نجف دفـنم کـنـند            مُردنی این‌گونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست

صحنِ حیدر صحنۀ دیدار ما با خالق است            بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست

مادرت بار سفر بسته، بگو کِی می‌رسی؟!            مادرت بار سفر بسته، نگو که دیر نیست!

کاش می‌گفتند زهرا راحت از "دَر" دور شد            کاش می‌گفتند با مسمارِ آن درگیر نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

استقبال از پیکر مطهر شهدای گمنام

شاعر : میلاد عرفان‌ پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به سیل اشک می‌شوئیم راه کارون‌ها را            هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را

امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است            امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را


به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم            غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را

اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی            میان چـفیه پـیچـیدند جسم پهـلوان‌ها را؟

خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند            نـدانـسـتـیـم بـا تـابـوت می‌آرنـد آن‌ها را

به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند            خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جرعه جرعه غم چشید و ذرّه ذرّه آب شد            آسـمـان شـرمـنده از قـدّ خم مهتاب شد

گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار؛ حیف            از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد


پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:            «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»

بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند            باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد

حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه            از طـناب دور دستان عـلی بی‌تاب شد

ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا            «مرتضایم را نبر»، «فضه مرا دریاب» شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه            از طـناب دور دستان عـلی بی‌تاب شد